به گزارش مشرق، حکومت پهلوی به دلیل داشتن ماهیت کودتایی و سر کار آمدن توسط نیروهای خارجی، اساسا حکومتی غیرقانونی و غیرمردمی بود که در نهایت با رهبری امام خمینی (ره) و به دست مردم ایران، سرنگون گردید. در این گزارش به مناسبت دهه فجر و پیروزی انقلاب، ضمن توجه به بیانات رهبر انقلاب، به بازخوانی برخی از ویژگیهای شخصیتی و عملکردی محمدرضا پهلوی خواهیم پرداخت.
حکومت محمدرضا پهلوی، برابر با استعمار ایران
رهبر انقلاب در اجتماع مردم قم در سال ۱۳۷۹ در خصوص سر کار آمدن پهلوی دوم تاکید کردند: «شهریور ۱۳۲۰ رضاخان به وسیله حامیان قبلی خود از سلطنت عزل شد و از ایران بیرون رفت، محمدرضا را بر سر کار آوردند، با قرار تسلیم محض در مقابل انگلیسیها! هر کاری آنها میخواستند، انجام میداد؛ دیگر احتیاج به استعمار نبود! وقتیکه یک خائن ایرانی حاضر است در مقابل کمک بیگانه، بر ملت ایران سلطنت و حکومت کند و خواسته آن بیگانه را در ایران اعمال نماید، دیگر چه لزومی دارد زحمت استعمار را به خودشان بدهند!؟»(۱۴/۰۷/۱۳۷۹)
اجازه انگلیسیها برای گوش دادن به رادیو لازم بود!
محمدرضا پهلوی برای آنکه بعد از پدرش از سوی انگلیسیها گمارده شود، باید تمام اقدامات را با اجازه آنها انجام میدهد. حتی باید از انگلیسیها اجازه میگرفت که کدام شبکه رادیویی را گوش دهد. رهبر انقلاب در این خصوص در سالگرد ارتحال امام اشاره داشتند: «در اوایل رفتن رضاخان که هنوز تکلیف سلطنت در ایران درست معلوم نشده بود، سفیر انگلیس در تهران به کسی که از طرف محمدرضا به او مراجعه کرده بود که تکلیف خودش را بداند، میگوید که چون بر طبق اطلاعات ما، محمدرضا به رادیو برلین گوش میکند و پیشرفتهای آلمان را روی نقشه پی میگیرد، پس مورد اعتماد ما نیست. آن شخص، خبر را به محمدرضا میدهد. او هم گوش کردن به رادیو برلین را ترک میکند و کنار میگذارد! آنوقت سفیر انگلیس میگوید حالا دیگر عیبی ندارد؛ میشود او را به سلطنت انتخاب کرد.»(۱۷/۰۳/۱۳۷۴)
ارتشبد حسین فردوست، از مهمترین چهرههای اطلاعاتی-امنیتی پادشاهی پهلوی بود و پذیرش مسئولیتهایی همچون «ریاست دفتر ویژه اطلاعات» و «ریاست سازمان بازرسی شاهنشاهی» را در کارنامه خود دارد. روایت تاریخی مربوط به رادیو گوش دادن محمدرضا پهلوی در خاطرات فردوست اینگونه آمده است: «در آخرین روزهای سلطنت رضاخان، به دستور محمدرضا به سفارت انگلیس رفتم و در آنجا با فردی به نام ترات که رئیس اطلاعات انگلیس در ایران بود، ملاقات کردم. ترات گفت: ما از درون کاخ محمدرضا اطلاعات دقیق و مستندی داریم که او دائماً به رادیو آلمان گوش میدهد و اوضاع جنگ دوم جهانی را روی نقشهها دنبال میکند. او از طرفداری محمدرضا از آلمانیها اظهار ناراحتی کرد. پس از بازگشت، جریان را به محمدرضا گفتم. او شدیداً جاخورد و پرسید: انگلیسیها از کجا میدانند که من به رادیو گوش میدهم یا نقشه دارم؟ و ادامه داد: فردا اول وقت با ترات تماس بگیر و بگو محمدرضا نقشهها را پاره کرده و به هیچ رادیویی هم گوش نخواهد داد مگر رادیوهایی که ترات اجازه دهد».[۱]
عزل و نصب در حکومت پهلوی، فقط با اجازه انگلیس و آمریکا
یکی از موارد مهمی که ثابت میکند حکومت پهلوی بر مردم ایران، همان حکومت استعمارگران انگلیس و آمریکا بود، این است که عزل و نصبهای مهم، خصوصا در موضوع نخست وزیری، باید با اجازه انگلیس و آمریکا صورت میگرفت. حتی اگر در بدبینانهترین حالت، یک حکومت شاهنشاهی و دیکتاتوری را بپذیریم، شاه کشور، باید خودش بتواند خدمت گزاران خود را انتخاب کند. اما در حکومت پهلوی، شاه حتی اختیار انتخاب خدمت گزاران خود را نداشت و این کار باید با اجازه خارجیها صورت میگرفت. رهبر انقلاب در این خصوص فرموده اند: «کار در دوران پهلوی به جایی رسیده بود که شاه خائن برای اینکه فلانکس را به عنوان نخستوزیر معین بکند، مجبور بود با سفیر انگلیس- و بعدها با سفیر آمریکا- در میان بگذارد و در واقع از او استجازه کند و اجازه بگیرد»(۱۳۸۸/۰۲/۲۲)
ایشان در سخنانی دیگر فرمودند: «آمریکاییها هنوز دستبردار نیستند و خواب خوشِ روزهایی را میبینند که رئیس این مملکت - یعنی محمدرضای خائن و فاسد- اگر میخواست تصمیمی بگیرد، تا با آمریکاییها مشورت نمیکرد، آن تصمیم را نمیگرفت! حتی دربارهی یک وزیر، یک نخستوزیر و یک اقدام بینالمللی، باید با سفیر آمریکا مشورت میشد و او میگفت چه کار کنید.(۱۳۹۶/۰۸/۱۱) در همین کشور ایران، محمدرضا پهلوی خائن، برای اینکه کدام نخستوزیر سر کار بیاید؛ کدام رئیس شرکت نفت سر کار بیاید؛ کدام وزیر دفاع یا کدام وزیر خارجه سر کار بیاید، دنبال سفرای امریکا و انگلیس در تهران میفرستاد و به آنها میگفت: میخواهم فلان کس را بیاورم. نظر شما چیست؟ اگر آنها میگفتند بیاور، میآورد و اگر میگفتند نیاور، نمیآورد!»(۱۳۷۳/۰۱/۰۱)
فردوست در خاطرات خود در این خصوص گفته است: «به طور اجمال باید بگویم، افرادی که به صدارت میرسیدند، وابستگان انگلیس بودند. محمدعلی فروغی فراماسون و مغز تفکر فراماسونی بود. پس از فروغی، علی سهیلی نخستوزیر شد که دستپرورده انگلیسیها بود... احمد قوام، هم به سیاست انگلیس هم به سیاست آمریکا وابسته بود... عبدالحسین هژیر دستپرورده و فرد مورد اعتماد انگلیسیها بود که از جوانی مشاغل مهم داشت... علی منصور از مأموران انگلیس بود. پسرش حسنعلی منصور مانند پدر، پرورش یافته انگلیسیها بود، ولی از آن گروه بود که به آمریکاییها وصل شدند... شریفامامی در دورههایی به صدارت رسید که نقش او هم مورد تمایل انگلیس و هم آمریکا بود و با هر دو سیاست، روابط حسنه داشت.»
ذلت محمدرضا پهلوی در برابر خارجیها
ارنست پرون از افرادی بود که نقش بسیار پررنگی در عزل و نصبها ایفا میکرد. فردوست در خصوص رابطه پرون با شاه میگوید: «دامنه دستورات پرون همه عرصهها را فرا میگرفت. اشخاص مهمی که در مراجع قضایی تحت تعقیب بودند، (در ردههای وکیل، وزیر و امثالهم) گاه پرون خواستار راکد شدن و توقف پروندههایشان میشد. در انتصابات مداخله جدی داشت و کار به جایی کشیده بود که دیگر برای عزل یا نصب یک مدیر کل به محمدرضا احتیاج نداشت و رأساً انجام میداد و تنها برای انتخاب وزرا یا تحمیل نمایندگان مجلس به محمدرضا مراجعه میکرد و تحقیقاً همه نظراتش برآورده میشد. رفتار پرون با محمدرضا بیپروا و بسیار زننده شده بود. گاه با همین صراحت به محمدرضا میگفت: تو ارزش نداری که من با تو صحبت کنم! اوایل من انتظار داشتم محمدرضا در مقابل چنین توهینی خجالت بکشد و دستور دهد او را سوار هواپیما کنند و به سوییس بفرستند ولی با تعجب میدیدم که محمدرضا سکوت میکرد و گاه تنها چند روزی قهر میکرد. این تمکین و تحمل را باید به حساب ذلت روحی محمدرضا گذارد و محمدرضا براحتی این ذلت را پذیرفته بود.»
رهبر انقلاب در همین خصوص در دیدار با نخبگان علمی کشور فرمود: «انسان وقتی به این خاطراتی که از دوستان محمدرضای پهلوی باقی مانده، نگاه میکند، یک مواردی پیش میآید که خود این محمدرضا شاه طاغوتی، از دست آمریکاییها بشدت عصبانی است. به آنها فحش هم میدهد، البته در اتاق خصوصی، با یاران نزدیکش! اما در همان حال، اگر چنانچه سفیر انگلیس یا سفیر آمریکا یک پیغامی میداد، یک تلفنی میکرد، یک دستوری میداد؛ این دستبهسینه حاضر بود آن دستور را انجام بدهد؛ چارهای نداشت؛ مجبور بود. وابستگی این است.»(۱۳۹۶/۰۷/۲۶)
در دوران پهلوی، حاکمیت ملی وجود نداشت
در دوران حکومت پهلوی، چیزی به نام حاکمیت ملی وجود نداشت و شاه برای رای مردم ایران در انتخابها و امور کشور، ارزشی قائل نبود. تنها یک بار رای مردم ایران در انتخاب دولت مصدق به کرسی نشست که آن هم با کودتایی آمریکایی سرنگون گردید و دیکتاتوری محمدرضا پهلوی شدت یافت. رهبر انقلاب در این باره در مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری حسن روحانی فرمود: «ملت ما تا قبل از انقلاب اسلامی مزه حاکمیت مردم را نچشیده بود. از اعلام مشروطیت در ایران تا سالی که انقلاب پیروز شد، هفتادوپنج سال طول کشید. از این هفتادوپنج سال، پنجاه وپنج سال دیکتاتوری خاندان پهلوی بود؛ دیکتاتوریِ خشن و وابسته به قدرتهای جهانی؛ یعنی اول به انگلیس، بعد به آمریکا. بدون ملاحظه خواست مردم، در این پنجاه وپنج سال، زمام امور کشور در دست انسانهایی قرار گرفت که نه به سرنوشت این ملت و نه به منافع این ملت، اعتنائی نداشتند و به منافع شخصی خود و منافع قدرتهایی که از آنها حمایت میکردند، دلبسته بودند.»(۱۳۹۲/۰۵/۱۲)
فساد، بخش جدایی ناپذیز خاندان پهلوی
رهبر انقلاب در خصوص فسادهای خاندان پهلوی در جلسه پرسش و پاسخ با جوانان در سال ۷۷ فرمودند: «آن حکومت فاسد بود. فساد مالی داشتند؛ فساد اخلاقی داشتند؛ فساد اداری داشتند. در فساد مالیشان همین بس که خود شاه و خانواده او در بیشتر معاملات اقتصادی کلان این کشور داخل میشدند. خود او و برادران و خواهرانش، جزو کسانی بودند که بیشترین ثروتاندوزی شخصی را کردند. رضاخان در دوران شانزده، هفده ساله سلطنت خود، ثروت کلانی اندوخت. بد نیست بدانید که بعضی از شهرهای این کشور، به حسب سند، دربست متعلق به رضاخان بود! بچههایش هرگونه ثروتی را دوست میداشتند و جمع میکردند! بهترین دلیل هم این است که وقتی اینها از این کشور رفتند، میلیاردها دلار ثروتشان در بانکهای خارجی انباشته شده بود!...آن وقت تخمینی که از مال مجموع این خانواده زده میشد، دهها میلیارد دلار بود! رفتند در جاهای مختلف دنیا مستقر گردیدند و همهشان جزو ثروتمندان شدند. این پولهای کلان را با زحمتکشی که بهدست نیاورده بودند. اینها پولهایی بود که ثروتاندوزیهای غیرمشروع آن را بهوجود آورده بود. نظامی که در رأس خودش اینقدر فساد مالی داشت، ببینید چگونه نظامی بود و با مردم چه میکرد! از لحاظ اخلاقی هم فاسد بودند. باندهای تبهکار معاملات قاچاق، زیر دست برادران و خواهران این شخص قرار داشتند. از لحاظ مسائل اخلاقی و جنسی، چیزهایی هست که گفتن و شنیدنش عرق شرم بر پیشانی انسان میآورد.»(۱۳/۱۱/۱۳۷۷)
حسین فردوست در مصاحبهای در خصوص مسئله فساد در دوران محمدرضا پهلوی گفت: «فساد در حداکثر متصور بود. به نحوی که من به عنوان رئیس بازرسی دیدم اگر قرار باشد به تمام چپاولگریها رسیدگی کنم، باید حداقل ۱۰ هزار نفر پرسنل داشته باشم که اینها هم دائما فعال باشند. یک رقمی گذاشتیم و گفتیم هر کس از ۱۰۰ میلیون تومان به بالا چپاول کرده است، به آن رسیدگی کنید. با همین قید، ۳۷۵۰ مورد تا پیروزی انقلاب در بازرسی شاهنشاهی موجود بود.»
فردوست در پاسخ به این سوال که چه زمانی از اصلاح نظام سلطنتی قطع امید کردی پاسخ داد: «من از سال ۱۳۴۷، بعد از مشاهده بیتفاوتی شاه نسبت به فساد مالی طبقه حاکم «از او مأیوس شدم، چون نه تنها خود او به این مسائل توجه نداشت، فرح هم اضافه شد و فساد را دو برابر کرد. از زمان نخستوزیری هویدا، دربار به اوایل قاجار و قبل از آن رجعت داده شد. همه چیز مملکت را در اختیار یک نفر قرار دادند. وزیران و اطرافیان هویدا میچاپیدند و بقیه هر چه میماند (غیر از ارتش) متعلق به علم، وزیر دربار بود. محمدرضا و فرح نیز شریک بودند. ارتش را نیز در اختیار آمریکاییها قرار داد تا بچاپند و مسلما در سفارشات توفانیان، محمدرضا بینصیب نمیتوانست باشد و در همان خارج به حسابش ریخته میشد. علت این که پس از انقلاب توفانیان را از زندان فراری دادند، این بود که اکثر مقامات آمریکایی که حالا هم در مسند قدرت هستند، در این چپاول سهم داشتند.»[۲]
بنابر آنچه گفته شد، محمدرضا پهلوی نه تنها در امور اصلی کشور، بلکه حتی در احوالات شخصی خود مثل گوش دادن به رادیو، باید از نیروهای خارجی به ویژه انگلیس، اجازه میگرفت و در امور محوری، کاری نبوده که بدون اجازه کشورهای غربی انجام شده باشد.
[۱]-irdc.ir/fa/news/۵۸۰۶
[۲]-isna.ir/xdLFDW